یار نازک دل من ترک من شیدا کرد دید سرباز شدم یار دگر پیدا کرد
حسین (شاهزاده ی سرطانی) از بچه های قدیمی غروب سه شنبه ها برنده جایزه سوم مسابقه داستان های 88 کلمه ای شده. بهش تبریک میگیم. شازده میگه که داستانش رو تو سه ورژن داره که نسخه نهایی اش برنده این جایزه شده:
ورژن اول: پدر
بچه که به دنیا آمد سبیل گذاشت.
ورژن دوم: پدر
پسرم که به دنیا آمد سیبیل گذاشتم. وقتی خدا دخترم را به ما داد سیبیلهایم را تراشیدم. حالا که بزرگ شدند فرصت نمی کنم توی آینه به خودم نگاه کنم.
ورژن سوم: پدر
رضاش که به دنیا اومد سبیل گذاشت. پریش رو که خدا بهش داد سبیلهاش رو زد. مونس و همدم و زن زندگیش که عمرش رو داد به شما، نگاهی توی آینه به خودش انداخت. راست ایستاد و دستی به موهاش کشید و گفت: عباس آقا تا کی بچهها بی مادر بمونن؟
لینک ها : شرح شاهزاده از این مسابقه – مسابقه 88 کلمه ای – شرح مسابقه - غروب سه شنبه ها – اصل خبر مراسم پایانی مسابقه
اوهوی گوسفند. همین که تن لشت رو بردی نشوندی رو صندلی میز کامپیوترم و داری باهاش ور می ری بسه دیگه روتو زیاد نکن دنبال چیزایی که با پسورد عمرا هم نتونی بازش کنی نباش ... اووووووی
لینک جوابیه های پست قبلی
گزارشگر شبکه خبر به آرامی نزدیک مرد مسنی می شود دوربین با حرکتی آرام و حرفه ای نمای نزدیکی از مرد را به تصویر می کشد. صدای گزارشگر: در آستانه حضور مردم شهید پرور در انتخابات به سطح شهر آمده ایم تا نظرات آنها را جویا شویم ... سلام. شما در انتخابات شرکت می کنید؟
مرد گلویی صاف می کند و می گوید: بسم الله الرحمن الرحیم رب الشهداء و الصدیقین... بله من برای حفظ کیان مملکت و حفظ خون پاک شهدا در انتخابات حضوری فعال خواهم داشت
گزارشگر پیروزمندانه تشکری می کند و به سمت خانم محجبه ای که روبروی مغازه ای ایستاده حرکت می کند. دوربین روی چهره زن زوم می کند. گزارشگر سئوالش را تکرار می کند. زن شروع به پاسخ گفتن می کند. صدایی سخنان زن را نا تمام می گذارد: کات ... خانم رحیمی صمیمی تر جواب بدین... خودتون باشین لازم نیست بازی کنین ... سه ... دو ... یک … دوباره می گیریم...
اوهوی تن لش... هیچ به خودت زحمت ندی ها اون چربیات آب میشن! بشین اون گوشه و با اون چشمای لوچ ات نگاه کن ببین چی کار می کنم.
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد. ... اوهووی با تو ام نفهم!